با بيش از حد ساده كردن مسائل آنها را مي كُشيم ! در اين مقاله كوتاه قصد داريم درباره ي اين مسئله با شما صحبت كنيم .حتما پادكست آخر متن را گوش بدهيد..
بيش از حد ساده كردن مسائل
اكثر مواقع با بيش از حد ساده كردن مسائل آنها را مي كُشيم ! شايد اكثر مواقع براي شما پيش آمده است كه يك مسئله اي را آنقدر ساده مي كنيد كه با خود مي گوييد : حله ! شايد به همه ي جوانب آن نگاه نكرديد.از طرفي هم گاهي اوقات از آنطرف بوم مي افتيم. بعضي از مسائل را آنقدر پيچيده مي كنيم كه تقريبا ديگر از درك آن عاجز مي شويم.ما عادت كرده ايم كه مسائل را آنجوري كه هستند ( واقعيت ) را نبينيم. آن را خيلي ساده يا خيلي پيچيده مي كنيم.
گاهي اوقات احساس مي كنيم با بيش ازحد ساده كردن مسائل حس ما نسبت آن خوب مي شود.شايد خيلي اوقات براي شما پيش آمده باشد يا از اطرافيان تون اگر كسي به موفقيت ميرسد يا اتفاقي كه برايش بسيار زحمت كشيده از نگاه بيروني اينطوري قضاوت مي شود كه : كاري نداشت! حل بود ! خيلي آسون بود ،مي تونست انجامش بده ! كاري نداره منم مي تونم.
ولي وقتي كه همان موضوع ساده كه بيان مي كرديم بسيار ساده است ، اگر براي خودمان رخ بدهد ،آن را بي از حد پيچيده اش مي كنيم . تا جاييكه حل كردن آن موضوع توسط ما يك دستاورد بزرگ تلقي شود . يا اگر نتوانستيم آن را انجام دهيم مي گوييم : خب كار آسوني نبود،خيلي خفن بود.
اكثر مواقع با بيش از حد ساده كردن و پيچيده كردن مسائل ، آن ها را نابود مي كنيم! در صورتي كه اگر با نگاه واقعي به آن نگاه كنيم ، قطعا براي هر مسئله اي كليدي و راه حلي وجود دارد.
و در پايان يك پادكست از آقاي پهلواني براي شما آماده كرده ايم كه توصيه مي كنيم حتما آن را گوش دهيد.اميدوارم كه اين مقاله براي شما مفيد واقع شده باشد.
براي گوش كردن به پادكست به سايت آكادمي مهراز سر بزنيد